با هم بیاموزیم، با هم بخندانیم، با هم بخندیم

با هم بیاموزیم، با هم بخندانیم، با هم بخندیم

برف روب و پلنگ

به نام خدا

تابستان ها کارگری می‌کرد و زمستان ها برف روبی. آن موقع حدود هفت هشت باری برف می‌آمد و کارش سکه بود. اما چند سالی می شد برف چندانی نمی آمد و بازار شهروز سُ (سیاه) رونقی نداشت. یک روز کنارش نشستم و از بیکاری و علافی به خاطره گفتن کشاندمش:

 

– یه روز برف زیاتی اومد. لاکردار تا کمرم می رسید. اگه تو بودی که حتمی توش خفه میشدی جواتی. تا ساعت دوازده و یک شب بارید. اول کاری رفتم پشت بوم ننه. یه ساعتی توش بودم و هنوز نیم ساعتی کار داشتم که مموتی داد زد: شهروز س بپر پشت بوم ما.

زرتی جوابشو دادم که: س خودتی مرتیکه، تو آینه یه نگاه بنداز

برفای ننه رو ماست مالی کردم و زارتی از همون پشت بون پریدم وسط سقف مموتی. همیشه پول بیشتری بهم میداد. واسه همین با کله میرفتم سر وقتش. هرچند خونش زپرتی و زوار در رفته بود ولی زیربناش زیاد بود. همیشه ۳، ۴ ساعتی توش بودم.

اذان صبح گفت و مشغول بودم که یهو دیدم پاروم سنگینه. خسته بودم و حوصله نداشتم. گذاشتم دنده کمکی و یه زور شهروزی چاشنیش کردم و قارت پاروم شکست. تف به روت مموتی با اون کارت. برفا رو کنار زدم و دیدم یه پلنگ افتاده. گرخیدم و مثل بچه سوسولا جست زدم عقب. البت ترس مرس تو کارمون نیستا ولی خب، پلنگ بود دیگه، شوخی موخی که نداره. یه دفعه پا میشه جرت میده.

داشتم بهش نزدیک میشدم که یه دفعه پاش جنبید و دمشو تکون داد.

– نه بابا

– آره جون تو، هنوز تموم نکرده بود، ببری بود واسه خودش. پارو شکستمو برداشتم و تا می‌خورد زدم تو سرو کلش. هفت تا جون داشت. اونقدر مرغ و خروسامونو خورده بود که عقده همشونو روش خالی کردم. خوب پارو کشش کردم و جونشو مثل سگ گرفتم. دمشو تو دستم گرفتم و بالای سرم چند بار چرخوندمشو پرتش کردم تو خرابه پشت خونه مموتی. تخم سگ اونقدر مرغ و خروس لمبونده بود به خرس میگفت زکی.

– پس حقش بوده، خوب کاری کردی باهاش

-ولی نه جواتی، گناه داشت بدبخت. آخری که دور سرم چرخوندم و پرتش کردم، دلم براش سوخت. پلنگ بیچاره ترسیده بود. اون جایی دلم کباب شد که افتاد تو خرابه و آخرین صداشو شنیدم.

-چطوری بود مگه؟

-هیچی، با صدایی که از خرخرش در میومد دو تا میو میو کرد و خلاص.

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *