با هم بیاموزیم، با هم بخندانیم، با هم بخندیم

با هم بیاموزیم، با هم بخندانیم، با هم بخندیم

الو حسن

به نام خدا

الو سلام حسن؟؟-

– الو الو

– الو سلام ابراهیمم خوبی؟؟

– به، ابراهیم خان، ههههه، چه خبرا؟

– حسن هر چی میگردم این بیرژامه نیست؟ تو کدوم کشو گذاشتی؟

– واقعیتش روز آخری اسحاق لازم داشت دادم ببره خونه.

– ای بابا لازم داشتم، راستی منگنه رو هم پیدا نمیکنم؟؟

– واقعیش اونو بیژن برد خونه، آخه میخواست واسه دخترش کاردستی درست کنه، قرار بود فرداش بیاره، نیوورده؟؟

– نه بابا. حالا چیکار کنم؟؟

– ای بیژن ناقلا. از اول چشمش دستگاه منگنه ی منو گرفته بود.

– خب تعریف کن، چیکار میکنی؟

– هیچی بابا، تهران که کار پیدا نمیشد، اومدم علی آباد. شاگرد راننده کامیون شدم. چند روز رفتم سر خیابون یه کی پیداشه منو ببره سر کار، هیچکس قبول نمی کرد.

– خب ناراحت نباش حل میشه. حالا از صاحب کارت راضی ای؟

– چی بگم والا،چاره ای نیست. ارسطو نامیه. حرف زدنش رو مخمه، خیلیم بد دهنه.

هی بهم میگه: جوجه جوجه جوجه، سگ دست سگ دست.

– تو که کم نمی اوردی! سریع یه علی برکت الله بگو، خودش به فنا میره.

– صد بار گفتم والا، ولی رو این موجود اثر نداره. برمیگرده بهم میگه: من فدای تو بشم، قربون اون ریش های خوشگلت برم، چند تا دختر داری؟؟ من قدیما ازدواجی بودم ولی الان دیگه نیستم!

– آهان شناختمش، این خیلی بدچشه حسن، مواظب باش.

– آره حواسم هست، یه بارم بحثمون شد گفت: پسرخالم مجلسی آدمه، میدم حالتو بگیره ها.

– منم ترسیدم ازش عذر خواهی کردم.

– خب میرفتی دنبال یه کار دیگه

– راستش قبل اینجا دو سه روزی شاگرد سلمونی شده بودم. طرف موزِرو هر وقت میداد دستم رو سر طرف گل کاری میکردم آخرش عصبانی شد گفت: ول آکن آقا ول آکن، اون از زندگی خصوصیمون با فهیمشون اینم از زندگی کاریمون. نمیتونی ۲۰ سانت جا رو مدیریت کنی.

– خب چی شد؟

-هیچی دیگه بیرونم کرد و معرفیم کرد به ارسطو. گفت نیمه گمشدته. شما دو تا یه زوج معرکه میشین.

– خب، ان شاالله خیره. راستی داشتم اینجا رو میگشتم زیر کمد یه کلید پیدا کردم مال تو نیست؟؟

– ای بابا، چقدر من دنبالش گشتم! ۸ سال پیش گمش کرده بودم.

– به هر حال پیدا شده، بیا ببر.

– نه دیگه لازم ندارم، ببین اگه به کارت میاد ازش استفاده کن.

– من به روح بابام بخندم ازش استفاده کنم!

– راستی سید، به مردم بگو حسن پیغام داده همه چی خوبه، آرزوی سلامتی دارم براتون.

– باشه خدافظ.

چند روز بعد…

سر تیتر اخبار: همه مردم کل کشور به ویروس خطرناک و ناشناخته ای به نام لامباندا مبتلا گشته اند که هیچ واکسنی روی آن اثر ندارد و دانشمندان اظهار داشتند هنوز نفهمیده اند که این ویروس کشنده از کدام نقطه آمده است.

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *